۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

داستان یک سقوط

در این مقاله برآنم که به این سوال پاسخ دهم:
*چرا انقلاب 1357به سراشیبی فاشیسم فرو افتاد؟
-چه شد که قرائت انسان مدارانه (اومانیستی) از مذهب که در آثار دکتر شریعتی تجلی می یافت جای خود را به قرائت ایدئولوژیک داد ؟
-چه شد که جریان های معتدل،منطقی و اخلاق مدار به حاشیه رانده شدند و جریان های تندرو،انحصارطلب و واپس گرا سکان دار اصلی حکومت شدند؟
قصه بقایی-فردید-آیت
این سه چهره ی نه چندان مشهور سهم بزرگی را در انحراف انقلاب از جریان اصلی بازی کردند:
مظفر بقایی-احمد فردید و سید حسن آیت
بقایی از رقبای سیاسی دکتر مصدق بود.رقابت مظفر بقایی سناتور کرمانی الاصل را از سویی به انگلوفیل بودن او(طرفداری اش ازسیاست های انگلستان) نسبت داده اند و از سوی دیگر به قدرت طلبی شخصی وی.از آنجا که او هیچگاه محبوبیت عمومی پیدا نکرد همواره با "نقش مخالف" خود را ارضاء می کرد.تیم بقایی(حزب زحمتکشان) و حزب توده دو جریان سیاسی بودند که بیش از همه ی جریان های داخلی دولت ملی دکتر مصدق را تحت فشار قرار دادند.
تاریخ نگاران مواجب بگیر که کودتای 28مرداد 1332 را «کودتای آمریکایی» می نامند فراموش کرده اند که دولت اتحاد جماهیر شوروی با پس ندادن ذخایر ارزی ایران که به امانت به او سپرده شده بود و با امرکردن به حزب توده به کارشکنی مداوم علیه دولت دکتر مصدق جهت وادارکردن او به دادن امتیاز نفتی به روس ها تا چه حد در سقوط دکتر مصدق نقش بازی کرد.آنها نمی گویند که «فدائیان اسلام»-گروه تروریستی  نواب صفوی-که سهم مورد انتظار خود را در قدرت نگرفته بود دکتر حسین فاطمی را مورد ترور قرار داد.
و فراموش می کنند که بحران سازی های سیاسی دکتر مظفر بقایی را در سقوط دکتر مصدق مورد توجه قرار دهند.وبالاخره سهم قطعی آیت الله کاشانی را که پشت مصدق را خالی کرد و بلافاصله پس از کودتای 28مرداد32 بازگشت شاه به قدرت را تبریک گفت از خاطر برده اند.
درهر حال،دکتر بقایی پایه گذار جریان فکری ای شد که مصدق را تخریب می کرد و طرفداران مصدق را تحمل نمی کرد.این جریان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دو قلمرو تداوم یافت:
1-در قلمرو فکری،احمد فردید شبه فیلسوفی که درس خود را در اروپا ناتمام گذاشته بود بلافاصله پس از انقلاب به تاسیس«مکتب فردید» همت گماشت.او با استفاده از«سفسطه» و ادعای الهام گرفتن از مکتب فلسفی «پدیدارشناسی»آلمانی(هگل،هایدگر،هوسرل) به مبارزه ی فکری با اندیشه ی مدرنیته(عقل گرایی،عرفی گرایی،عینیت گرایی) همت گماشت و جزو تئوریسین هایی بود که تلاش کرد برای «ولایت فقیه» مشروعیت فلسفی دست و پا کند.
گرچه احمد فردید حتی توان مکتوب کردن آرا و نظرات خود را نداشت با جمع کردن بسیاری از دست اندرکاران فرهنگی و سیاسی جامعه درمحفل خود پایه گذار بدعت «عقل گریزی و عقل ستیزی» در نظام جمهوری اسلامی شد.
2-در قلمرو سیاسی نیز سید حسن آیت(نماینده ی مجلس که سناریوی زندگیش با تروری که آمران آن معلوم نشدند به پایان رسید) دنباله روی مظفر بقایی شد.او هر نوع اعتدال گرایی و عقل مداری را در عرصه ی  سیاست نشانه ی سازشکاری می دانست و با هر جریان سیاسی مدافع مصدق کینه ای آشکار داشت.
جریان مصدق ستیزی به حذف«جنبش ملی» و «نهضت آزادی» از عرصه ی سیاست کمر بربست و نقش مهمی در گنجاندن «ولایت فقیه» در قانون اساسی داشت.«نهضت آزادی» را که پایه گذارانی چون شهید رجایی،شهید چمران،مرحوم طالقانی ومرحوم بازرگان داشت به «غربزدگی» متهم کردند و از عبدالحمید دیالمه گرفته تا علی اکبر محتشمی پور هر یک به نوعی آن را مورد حمله قرار دادند.روزگاری پیش آمد که نخبگان و پیش کسوتان مبارزه ی مدنی با رژیم پهلوی یکی یکی طرد و حذف شدند و صحنه ی  سیاست به شاگردان فکری فردید و تابعان سیاسی حسن آیت سپرده شد.این جریان عقل ستیزی چنان قوت گرفت که حتی افراد معروف به عقلانیت چون هاشمی رفسنجانی و مرحوم دکتر بهشتی را نیز گرفتار خود ساخت.
ماجراهایی چون«ولایت مطلقه» و «ذوب درولایت» از دستپخت های جریان فردیداند و جریان های «جمهوری زدایی» محصول کار امثال سید حسن آیت،عبدالحمید دیالمه و علی اکبر محتشمی پور.
نتیجه ی چنین ماجراها و جریان هایی،خلق پدیده هایی چون حسین شریعتمداری و محمود احمدی نژادند.کسانی که دانسته یا ندانسته درمقابل میراث بزرگ بشری(عقلانیت،دموکراسی و لیبرالیسم) ایستاده اند.
با مطالعه ی نشریاتی که هسته های فرهنگی سیاسی وابسته به حکومت منتشر می کنند به این نتیجه رسیده ام که سنت فکری «بقایی-فردید-آیت» برجسته ترین ویژگی اتاق فکر حکومت است.فراموش نکنیم که فاشیسم در اروپا (موسیلینی در ایتالیا-هیتلر در آلمان-فرانکو در اسپانیا) محصول همین جریان فکری(ضدیت با لیبرال دموکراسی و عقلانیت) بود.بنابراین جای تعجب نیست که این سنت فکری در ایران نیز زمینه ساز فاشیسم حکومتی شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر