۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

سرانجام اتحاد های تاکتیکی

1-وقتی از موزه ی جنگ مسکو بازدید می کردیم،خانم راهنما به تفصیل از دلاوری های مردم«اتحاد جماهیر شوروی»در مقابل«تجاوزآلمان هیتلری»سخن می گفت ولی چیزی از نقش«ژوزف استالین»در آغازتجاوز هیتلر به همسایگانش نمی گفت!«استالین»به طمع این که با حمله ی هیتلر به«لهستان»او نیز اجازه ی کشورگشایی در اروپای شرقی را پیدا کند با هیتلر پیمان برادری منعقد کرده بود.درواقع میلیون ها نفر از مردم شوروی قربانی ماری شدند که استالین در آستین پرورده بود!
2-در زمستان 1358،وقتی تازه تنور تبلیغات انتخاباتی اولین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران گرم شده بود،نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده ی ایران اعلام کرد حزب توده از کاندیدایی حمایت خواهد کرد که «پیرو خط امام باشد»!
در همان ایام،«اکثریت»چریک های فدایی خلق نیز به طمع شریک شدن در غنائم،با «حزب جمهوری اسلامی»وارد یک «اتحاد تاکتیکی»شدند.«حزب توده»و«چریک های فدایی خلق،اکثریت»تصور می کردند پس از این که با«تیم روحانیون»کنار بیایند و ملی مذهبی ها(طرفداران لیبرال دموکراسی)را سر به نیست کنند،نوبت به مواجهه با«حجج اسلام!»خواهد رسید.غافل از این که حجج اسلام پس از این که با«برچسب لیبرال»(که حزب توده طراح آن بود)ملی مذهبی ها را از صحنه بیرون راندند،با«چماق مذهب»متحدین تاکتیکی خود را قلع و قمع خواهند کرد.
3-برخلاف آنچه مشهور است،سیاست عرصه ی دغل بازی نیست.در کوتاه مدت سیاست بازان دغلباز پیروز از میدان بیرون می آیند اما از دیدگاه تاریخی این پیروزی چند دهه ای،جرقه ای بیش نیست.هنوز تمام طول عمر«جمهوری اسلامی»به دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار هم نرسیده است.دغل بازی رهبران روحانی جمهوری اسلامی کار دست شان داد:اتحاد تاکتیکی روحانیون با«لمپن ها»زمینه ساز حذف روحانیت از عرصه ی سیاسی ایران خواهد شد.«محمود احمدی نژاد»و«محمدرضا رحیمی» ها که  امروز تیغ خود را برای حذف هاشمی رفسنجانی تیز می کنند،در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در سمت استانداری مشغول خدمتگزاری به«آیات عظام»بودند.به فیلم ها و عکس های تاریخی به جا مانده از جلسات اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی نگاهی بیاندازید.در حالی که«لمپن ها»در صحن مجلس مشغول«کتک زدن»لیبرال ها هستند،هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس لبخند شادمانه ای به لب دارد!چهره ی اندوهگین امروز هاشمی رفسنجانی تاوانی است در ازای لبخند شادمان آن روز او.
4-«ماریو بارگاس یوسا»در کتاب«گفتگو در کاتدرال»نمونه ای خواندنی از این «اتحادهای تاکتیکی»را در قالب رمان روایت می کند.«یوسا»در این کتاب ماجرای کودتای 1956 «ژنرال اودریا»در پرو را بازخوانی می کند .وقتی این کتاب را می خوانید احساس می کنید ماجرای کودتای 1388 خامنه ای در ایران را می خوانید!فقط اسامی و تاریخ ها تغییر کرده اند،سناریو همان سناریو است!
«یوسا»بخصوص نقش«لمپن ها»در بازی های سیاسی را که هم در جریان کودتای 28مرداد 1332 و هم در جریان کودتای 22خرداد1388 ازبازیگران اصلی بوده اند،در این کتاب به زیبایی باز کرده است.
پایان قصه چیست؟همه ی متحدین تاکتیکی همدیگر را می درند!
راستی،«یوسا»امسال جایزه ی نوبل ادبیات را برد.
5-سران جمهوری اسلامی که امروز طرفدار حرکت های بنیادگرایانه ی مذهبی در کشورهای اسلامی هستند باز هم از همان رویکرد«اتحاد تاکتیکی»پیروی می کنند.روحانیون شیعه و سنی در طول تاریخ چنان عداوتی نسبت به هم داشته اند که نسبت به«اهل کتاب»نداشته اند.در سراسر سال های حاکمیت روحانیون در ایران اهل سنت سرکوب شده اند و در کشورهای اسلامی نیز جمهوری اسلامی در جهت تحریک شیعیان علیه اهل سنت ایفای نقش کرده است.
قطعا اگر روزی«اخوان المسلمین»در مصر حاکم شود رابطه ی جمهوری اسلامی با «مصر اخوان المسلمین»بهتر از «مصر حسنی مبارک»نخواهد بود.
«مسلمان ها»همانطور که به «لیبرال ها»،«سکولارها»و«مارکسیست ها» رحم نکردند به یکدیگرنیز رحم نخواهند کرد!«اخلاق»یک رویکرد تاکتیکی نیست.به قول«جورج سوروس»:«آنها که با دشمنان شان به خشونت رفتار می کنند،ناگزیر روزی با دوستان شان هم با خشونت رفتار خواهند کرد.»

پی نوشت:
«لمپن»یا«لومپن»:مخفف«لومپن پرولتاریا» (Lumpen Proletariat)
است به معنای«پرولتاریای ژنده».این اصطلاح را اولین بار«کارل مارکس»و«فردریش انگلس»در دومین کتاب مشترک خود(ایدئولوژی آلمانی:1845)به کار بردند.آنان در  این اثر و آثار بعدی خود«لومپن پرولتاریا»را«خرده طبقه ای»در جامعه دانستند که برخلاف «بورژوازی»و«پرولتاریا»در تولید نقشی ندارد و در حاشیه ی اجتماع از راه های مشکوک مانند«کلاهبرداری»،«واسطه گری»،«قاچاق»و«گدایی»امرار معاش می کند.مارکس این گروه اجتماعی  را وابسته و ریزه خوار بورژوازی و اشرافیت می بیند و به همین خاطر آنان را ضدانقلابی ارزیابی می کند.نمونه ای از لومپن ها در پیش از انقلاب 1357«شعبان جعفری»معروف به«شعبون بی مخ»بود که پس از کودتای 28مرداد1332به لقب«تاج بخش»مفتخر شد و از شاه «بازوبند پهلوانی»را دریافت کرد.
در سال های پس از انقلاب 1357نیز لمپن هایی مثل حسین الله کرم که در حاشیه ی بیت رهبری ریزه خواری می کند و به لقب«سردار دکتر حاج حسین الله کرم»مفتخر شده است در سرکوب حرکت های اعتراضی پس از دوم خرداد 1376نقشی اساسی داشته اند.گفته می شود لمپن ها که این روزها تحت عنوان«لباس شخصی ها»و«عناصر خودسر»از آنان یاد می شود یگان ویژه ای از سپاه و بسیج هستند.شناسنامه دار شدن لمپن ها در جمهوری اسلامی را«اتحاد تاکتیکی روحانیون با لمپن ها»نام نهاده ام.       

ماجرای مرغ تخم طلای امام جمعه ی جهرم

در سال های دهه ی شصت،داشتن ویدئوی خانگی جرمی بود شبیه به داشتن اسلحه ی گرم بدون مجوز!مردم یک دستگاه ویدئو را لای پتو می پیچیدند و چنان که انگار نوزادی را در بغل گرفته اند آن را به شتاب از خانه به ماشین می بردند و خانه به خانه یک دستگاه ویدئوی فرسوده را می چرخاندند تا بتوانند علاوه بر فیلم های سینمایی اغلب تکراری عصر جمعه ی تلویزیون،هر سال چند فیلم سینمایی سانسور نشده را نیز تماشا کنند.
در همان سال ها،امام جمعه ی حهرم یک دستگاه ویدئوی خانگی داشت که من اسمش را«مرغ تخم طلا»می گذارم!امام جمعه که همچون اغلب ائمه ی جمعه ی نظام جمهوری اسلامی بیشتر دل در حکومت دنیوی داشت تا امور اخروی،روشی داشت برای حکومت مطلق در شهر:هرگاه مدیر جدیدی وارد شهر می شد یکی از«ایادی امام جمعه»به عنوان فروشنده ی بازار سیاه به سراغ جناب مدیر می رفت و او را وسوسه می کرد که یک دستگاه ویدئوی خانگی بخرد تا در این شهر کوچک و غریب حوصله ی خانواده اش سر نرود.بالاخره جناب مدیر قانع می شد و پول را می پرداخت و ویدئو را به خانه می برد غافل از این که همان روز ماموران«کمیته»به خانه اش می ریزند و «آلات لهو و لعب» را در آنجا می یابند.مدیر بیچاره در یک لحظه تمام آمال و آرزوهای ارتقاء شغلی اش را نقش برآب می دید و وحشت زده از «رسوایی اخلاقی»،«آبروریزی»و«بریده شدن نان»به دنبال پناهگاهی می گشت.در این زمان،امام جمعه وارد کار می شد و «پا در میانی»می کرد و مدیر بیچاره با هزار بار پوزش و شرمندگی و تعهد به سر کار خود برمی گشت.از این پس آقای مدیر،غلام حلقه به گوش«حاج آقا»می شد.امام جمعه بر تمام«عزل و نصب ها»،«مناقصه ها و مزایده ها»و«پاداش ها و ترفیع ها»اعمال نفوذ می کرد و مدیر هم که دستش زیر سنگ«حاج آقا»بود«ولایت امام جمعه»را بر خود فرض می دانست!
ماجرای امام جمعه ی جهرم،سال هاست در سرتاسر نظام جمهوری اسلامی رواج دارد.نهادهای پشت پرده ای در این نظام(همچون سونای زعفرانیه!)ماموریت دارند تا مدیران و افراد صاحب نفوذ را دچار آلودگی های اخلاقی یا مالی کنند.
این قربانیان به دام افتاده،طبقه ی اجتماعی خاصی را تشکیل می دهند که من آن را «موالی» می نامم.«موالی»نامی بود که در صدر اسلام به«بردگان آزاد شده»اطلاق می شد.این افراد گرچه از نظر«حقوقی»آزاد محسوب می شدند اما از نظر«عرفی»همچنان یک شهروند درجه ی دو بودند.
بسیاری از مدیران و افراد صاحب نفوذ(از کارگردانان و بازیگران سینما گرفته تا صاحبان صنایع و ریش سفیدان بازار) با«پا درمیانی»حاج آقا از تله ای که به دستور خود حاج آقا جلوی پایشان گذاشته شده بوده رهایی یافته اند و«موالی»حاج آقا محسوب می شوند.
غرض از ذکر این ماجرا این بود که هموطنان بدانند همه ی آنها که در نماز جمعه و راهپیمایی های دولتی با پیراهن سفید یقه بسته و کت و شلوار سرمه ای حضور می یابند دل شان با نظام نیست،بخشی قابل توجه ازآنها از مشتری های ویدئوی حاج آقا هستند.روزی که «حاج آقا»بر زمین بیفتد،اگردیگران قلوه  سنگ به سوی حاج آقا پرتاب کنند،آنها پاره آجر به سر حاج آقا خواهند زد!

پی نوشت:
«مانس اسپربر»روانشناس اتریشی در کتاب «تحلیل روانشناختی استبداد و خودکامگی»می نویسد:«برای فهم این نکته که چرا آدم قدرت طلب به هر وسیله ی ممکن درصدد تصاحب قدرت است،نیاز چندانی به روانشناسی نیست.اما وقتی کسی به چماقی که بر سرش فرود می آید به چشم عصای اعجازگر می نگرد و آن را می بوسد،برای فهم چنین حالاتی به شدت به روانشناسی نیازمندیم»