۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

روشنفکر، از نقد تا نبرد!



"ادوارد سعید" وظیفه روشنفکر را نقد گرانیگاه قدرت جامعه میداند. میشل فوکو" وظیفه روشنفکر را عریان کردن گفتمان قدرت که در متن، نقاب گفتمان معرفت به چهرهزده میداند و "کارل مارکس" وظیفه روشنفکر را ایجاد "آگاهی طبقه" در طبقه "پرولتاریا" میداند. با این توصیف، بسیاری از دوستان این سوال را مطرح میکنند که پس چرا مبارزه برای سرنگونی حکومت جائر و غاصب موسوم به جمهوری اسلامی را مطرح میکنی؟! چرا به جای "توصیف" و "تحلیل" به "تجویز" میپردازی؟
برخی دیگران از دوستان اعتقاد دارند که تا فرهنگ عامه و حتی طبقه تحصیلکرده این مملکت بیمار است هرحکومتی بر سرکار بیاید به سرعت ساختار "الیگارشی" و انباشته از فساد مالی و عدم شفافیت پیدا میکند و میگویند مشکل ما حکومت نیست، فرهنگ است.
بنده از دیدگاه تئوریک هر دوی این نظرات را قبول دارم اما شرایط کنونی چنین است که حکومت بین روشنفکر و توده سدی نفوذ ناپذیر ایجاد کرده است. انحصار رسانهای از یک طرف و قبضه کردن کانونهای فکری جامعه (آموزش و پرورش، آموزش عالی، وزارت ارشاد، بنیادهای سینمایی و ...) از طرف دیگر تریبونی رابرای روشنفکران باقی نگذاشته است که بتوانند به درمان فرهنگ بیمار بپردازند یا با طبقه پرولتاریا ارتباط برقرار کنند. مصادره ثروتهای ملی و درآمد نفتی نیز از سوی دیگر باعث میشود که نهادهای حکومتی با صرف بودجههای کلان به "بازتولید بیماریهای فرهنگی" بپردازند. نگاهی به بودجههای میلیاردی امثال سریال حضرت یوسف و مختار و سریالهای ماه رمضان نشان میدهد که در حالی که تنها تریبون روشنفکران وبلاگهای فیلتر شده و کتابهای سانسور شده با تیتراژ 3000 جلد است حکومت به تحمیق تودهها در تیتراژ دهها میلیونی مشغول است. در چنین شرایطی آیا برای آسیب شناسی فرهنگی و تعلیم و تربیت ملت راهی جز تلاش برای سرنگونی حکومت تمامیت خواه باقی میماند؟!