۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

درباره جنبش های چریکی



1-  فرآیند توسعه ء اجتماعی ، فرایند ی پلکانی است و دارای فراز و فرودهای اجتناب ناپذیری است :
پشت سر (( انقلاب مشروطه ))، (( استبداد صغیر ))  را داریم و پشت سر (( ملی شدن صنعت نفت )) ،کودتای 28 مرداد را.
در این برههء از تاریخ نیز ما نمی نوانیم نگاه (( صفر صد )) داشته باشیم و تصور کنیم
می توانیم جامعه مان را از (( صفر )) به (( صد )) برسانیم . چنین نگرش کمال طلبانه ای منجر به توقف و انجماد ما خواهند شد . ما موظفیم شاید فقط یک قدم جامعه را جلو ببریم.
2- حسن نراقی در کتاب (( ناگفته ها )) و نیز در کتاب (( پی نوشته ها )) صحبت کوتاه امامهمی در مورد نقش مارکسیسم در تاریخ دارد. برخلاف روح الله خمینی که در نامه به گورباچوف ادعا می کندکه مارکسیسم را باید به موزه ها سپرد و صدای خورد شدن استخوان های مارکسیسم را ادعا می کند که شنیده است ،حسن نراقی به نقش مثبت مار کسیسم اشاره می کند و ادعا می کند استقرار نظام تامین اجتماعی و قانون کار و سند یکا های کارگری در کشورهای سرمایه داری را باید حاصل عمل مارکسیسم دانست . گرچه قرائت لیننیستی استالینیستی از مارکسیسم به بن بست رسید اما (( سو سیالیسم اروپایی )) فضای اجتماعی اروپا را متحول  کرد . درباره جنبش های چریکی هم همین طور است، اگر در تاریخ ایران سرنوشت فدائیان اسلام را مرور کنید که با یک سلسله ترورها در صحنه ء سیاسی ایران طلوع کردند که برخی از آن ترورها مثل ترور مرحوم احمد کسروی کاملا خطا بود و سپس با یک اعدام دسته جمعی غروب نمودند ، به این نتیجه می رسیم که حرکت های چریکی چون جرقه ای می درخشند و بی رد پایی خاموش می شوند اما اگر با نگاه وسیع تری به تعاملات سیاسی آن روزگار نگاه کنیم در می یابیم که فدائیان اسلام و انجمن موتلفه با ترور حاجیعلی رزم آرا و حسنعلی منصور چه موانع بزرگی را از پیش پای دکتر مصدق در راه ملی کردن صنعت نفت بردا شتند.
همچون نقشی که (( مالکوم ایکس )) در آمریکا ی دههء 60برای پیروزی جنبش (( مارتین لو تر کینگ )) ایفا نمود .
3-  در مورد نقش عبث و مضر (( سازمان مجاهدین خلق )) در تاریخ سیاسی معاصر:
 بسیاری از تحلیل گران اعتقاد دارند که (( مسعود رجوی )) رهبر این سازمان قطعا نفوذی جمهوری اسلامی در این سازمان ست چرا که این سازمان اغلب به طور واضحی (( فرصت سوزی )) کرده است و از آن سو کمک های گسترده ای را نیز به جمهوری اسلامی ارائه داده است . اگر به دقت به ترورهای این سازمان نگاه کنید خواهید دید که این سازمان عمدتا چهره هایی را ترور کرده است که می توانستند مانع سقوط اخلاقی جمهوری اسلامی و فرو افتادن آن به فضای فاشیسم گردند . انگار این سازمان مامور بود هر که در فضای رهبری جمهوری اسلامی نگاه او مانیستی و دموکراتیک دارد را حذف کند تا در نهایت (( حلقهء خاصان )) که نگاهی ولایی دارند باقی بمانند، همان (( علی و حوضش! ))
پیش از سازمان مجاهدین خلق ،گروه فرقان نیز همین نقش را به عهده داشت .
   برخی از سازمان های تروریستی در واقع ابزارهای سازمان های اطلاعاتی امنیتی رژیم حاکم هستند تا ماموریت حذف های درون سیستمی را انجام دهند و رقابت های درون رهبری رژیم را به نفع یکی از طرفین خاتمه دهند.
4- با این گزاره موافق نیستم که تنها در یک فضای (( مراد و مریدی )) مثل قلمرو حسن صباح در الموت امکان حرکت های چریکی ممکن است . ما می توانیم (( اتحاد متودیک )) داشته باشیم . فضای قرار دادی یک کار تیمی قطعا دیسیپلین و سلسله مراتب دارد اما چنین انضباطی قطعا تفاوت ماهوی با فضای مراد و مریدی دارد.


۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

رويكردهاي تغيير


برای تغییر دو رویکرد وجود دارد ،یکی رویکرد conservative و دیگری رویکرد intensive  .
در رویکرد اول مهم است که ابتدا تغییر دهنده ( مصلح - درمانگر ) با تغییریابنده ( جامعه - درمانجو ) همگام شود ( pacing) و سپس اقدام به تغییر تدریجی او نماید (leading) .
برای مثال جمهوری اسلامی ( کارگردانان آن )، ابتدا به مردم قول عدالت و آزادی و استقلال دادند ( pacing ) و بعد سخن از این گفتند که این عدالت و استقلال و آزادی در قالب یک نظام دینی قابل تحقق است ( leading ).
برای تحقق این نظام دینی هم بسیار تدریجی عمل کردند:
ابتدا حجاب در تلویزیون اجباری شد، بعد در ادارات و در انتها در معابر و اماکن عمومی.
در واقع مردم به تدریج « حساسیت زدایی » شدند مثل آن قصه ی قورباغه ای که در ظرف آب است و آنقدر به آرامی ظرف آب را گرم می کنند که او متوجه این تغییر دما نمی شود تا زمانی که پخته شود!
اما در شیوه ی دوم ،مخاطب را دچار یک شوک می کنیم. آنقدر با شدت و سرعت و غافلگیری عمل می کنیم که دفاع های روانی فرد هنگ کنند و از کار بیفتند مثل ماجرای رد صلاحیت ناگهانی همه ی نمایندگان اصلاح طلب مجلس که چنان پیش بینی نشده بود که جامعه هیچ واکنشی نشان نداد.
« دشمن » در مقابل « ملت » ابتکار عمل دارد چرا که هر دو شیوه را اعمال می کند و همین ماجرا باعث انفعال ملت و سردرگمی ما شده است. ما نیز باید همین ابتکار عمل را داشته باشیم.
گاهی وقت ها شما می توانید به آرامی شخصیت علی بن ابیطالب را زمینی تر کنید و او را هم عرض امیر کبیر قرار دهید یا حسین بن علی را اسطوره زدایی آرام و تدریجی کنید و او را هم عرض بابک خرمدین بنشانید اما گاهی لازم است به مخاطب تان « شوک » وارد کنید و مثل اکبر گنجی صریح، روشن و قاطع بگویید که امام زمان یک استعاره است و وجود تاریخی و فیزیکی ندارد.
من خیال می کنم جامعه ی ما که در سی سال اخیر توسط جمهوری اسلامی و در چهارصد سال گذشته توسط صفویه مسموم شده است در برخی موارد نیاز به شوک دارد، مثل کاری که ابراهیم کرد و ناگهان با تبر به جان بت ها افتاد تا شکنندگی و موهوم بودن آنها را به مردم « نشان دهد ».
من تصور می کنم گاهی باید مثل آن کودک شجاع قصه ی «لباس نامرئی پادشاه»  هانس کریستین اندرسن تک و تنها فریاد برآوریم: « چرا پادشاه لخت است؟ »
فکر می کنم گاهی وقت ها هیچ چاره ای جز « دویدن در میدان تاریک مین » نیست!