برای تغییر
دو رویکرد وجود دارد ،یکی رویکرد conservative و دیگری
رویکرد intensive .
در رویکرد
اول مهم است که ابتدا تغییر دهنده ( مصلح - درمانگر ) با تغییریابنده ( جامعه - درمانجو ) همگام شود ( pacing) و سپس اقدام
به تغییر تدریجی او نماید (leading) .
برای مثال
جمهوری اسلامی ( کارگردانان آن )، ابتدا به مردم قول عدالت و آزادی و
استقلال دادند ( pacing ) و بعد سخن
از این گفتند که این عدالت و استقلال و آزادی در قالب یک نظام دینی قابل
تحقق است ( leading ).
برای تحقق
این نظام دینی هم بسیار تدریجی عمل کردند:
ابتدا حجاب
در تلویزیون اجباری شد، بعد در ادارات و در انتها در معابر و اماکن عمومی.
در واقع
مردم به تدریج « حساسیت زدایی » شدند مثل آن قصه ی قورباغه ای که در ظرف آب است
و آنقدر به آرامی ظرف آب را گرم می کنند که او متوجه این تغییر دما نمی شود تا
زمانی که پخته شود!
اما در شیوه
ی دوم ،مخاطب را دچار یک شوک می کنیم. آنقدر با شدت و سرعت و غافلگیری
عمل می کنیم که دفاع های روانی فرد هنگ کنند و از کار بیفتند مثل ماجرای رد صلاحیت ناگهانی همه ی
نمایندگان اصلاح طلب مجلس که چنان پیش بینی نشده بود که جامعه هیچ واکنشی نشان نداد.
« دشمن » در مقابل « ملت » ابتکار عمل دارد چرا که هر دو شیوه
را اعمال می کند و همین ماجرا باعث انفعال ملت و سردرگمی ما شده
است. ما نیز باید همین ابتکار عمل را داشته باشیم.
گاهی وقت ها
شما می توانید به آرامی شخصیت علی بن ابیطالب را زمینی تر کنید و او را هم
عرض امیر کبیر قرار دهید یا حسین بن علی را اسطوره زدایی آرام و تدریجی کنید
و او را هم عرض بابک خرمدین بنشانید اما گاهی لازم است به مخاطب تان « شوک » وارد کنید و مثل اکبر گنجی صریح، روشن و قاطع
بگویید که امام زمان یک استعاره است و وجود تاریخی و فیزیکی ندارد.
من خیال می
کنم جامعه ی ما که در سی سال اخیر توسط جمهوری اسلامی و در چهارصد سال
گذشته توسط صفویه مسموم شده است در برخی موارد نیاز به شوک دارد، مثل کاری که
ابراهیم کرد و ناگهان با تبر به جان بت ها افتاد تا شکنندگی و موهوم بودن آنها
را به مردم « نشان دهد ».
من تصور می
کنم گاهی باید مثل آن کودک شجاع قصه ی «لباس نامرئی پادشاه» هانس کریستین اندرسن تک و تنها فریاد
برآوریم: « چرا پادشاه لخت است؟ »
فکر می کنم
گاهی وقت ها هیچ چاره ای جز « دویدن در میدان تاریک مین » نیست!
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر