۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

پیش بینی روند انتخابات آینده


فکر می کنم قرار نیست فضای سیاسی باز شود. به دو دلیل: اول این که باز شدن فضای سیاسی منوط به این است که خواسته های اولیه ی اصلاح طلبان اجابت گردند و این خواسته ها چیزی نیستند مگر آزاد شدن زندانیان سیاسی و رفع حصر رهبران نمادین جنبش سبز. باز شدن فضای سیاسی بدون برآورده شدن این شرایط بی معناست و برآورده کردن این شرایط نیز به معنای شکست حرکت های پرهزینه ی تیم خامنه ای در این دوره ی هشت ساله است. دلیل دوم این که تیم خامنه ای با سرمایه گذاری هنگفتی که در انتخابات آمریکا روی دموکراتها انجام داد موافقت آمریکا را برای تداوم حیات گرفته است و با تعطیلی بی سر و صدای غنی سازی از غرب دلربایی خواهد کرد و تهدیدات علیه حیات خود را برطرف خواهد کرد.بنابراین گمان بنده این است که اصلاح طلبان واقعی در انتخابات بازی داده نخواهند شد. بعید نیست برای بازی تبلیغاتی رژیم یک فرد خنثی و کمتر شناخته شده منسوب به اصلاح طلبان (اصلاح طلب اخته!) هم در لیست کاندیدیها قرار گیرد تا دستگاه تبلیغاتی رژیم با رأی نیاوردن او بوق و کرنا بردارد که مردم از اصلاح طلبان روی گردانده اند! به عقیده ی من طول عمر سیاسی تیم احمدی نژاد هم تمام شده است و حرکتهای بعدی احمدی نژاد صرفا تحرکاتی مذبوحانه خواهند بود و تیم احمدی نژاد یا با گرفتن سهم تبدیل به یک تیم اقتصادی خواهد شد و یا دچار حذف (حتی فیزیکی!) تئوریسین هایش خواهد شد. به عقیده ی من رهبر برای انتصاب یک رئیس جمهور بین محافظه کاران "مزایده!" برگزار خواهد کرد و بین تیم مؤتلفه و تیم سپاه هرتیمی که گارانتی های بیشتری به رهبر بدهد را برخواهد گزید

۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

فقط جهت اطلاع!


افرادی که در سحرگاه 25نوامبر 1956 ساحل توکسپان مکزیک را سوار بر کشتی کهنه ی گرانما به سمت کوبا ترک کردند فقط هشتاد و دو نفر بودند.ارنستو چگوارا و فیدل کاسترو دو نفر از آنان بودند.

گرانما پیش از سحرگاه دوم دسامبر (پس از یک هفته سفر دریایی)به سواحل جنوب شرقی کوبا نزدیک شد.سه روز بعد چریک ها توسط ارتش باتیستا غافلگیر شدند و شصت نفر از آنها کشته شدند : از هشتاد و دو نفری که از عرشه ی گرانما پا بر سواحل کوبا نهادند عاقبت فقط بیست و دو نفر در رشته کوهها (سیرامائیسترا)مجددا تشکیل گروه دادند.

سه هفته ی بعد ارتش فیدل کاسترو فقط دارای پانزده چریک داوطلب و نه قبضه اسلحه بود!

در 15ژانویه این ارتش کوچک «چیچو اوسوریو» یک «مایورال»(فرمانده لباس شخصی های مدافع رژیم ) را به هلاکت رساند و سپس در حمله به یک پایگاه کوچک ارتش باتیستا هشت قبضه «اسپرینگفیلد»،یک مسلسل و هزار گلوله را غنیمت گرفتند.

سه سال بعد در 8 ژانویه ی 1959 همین ارتش چریکی رسما در هاوانا پایتخت کوبا رژه رفتند و دیکتاتوری «باتیستا»- که با کودتای نظامی سر کار آمده بود-به پایان رسید!

هاوانا پایتخت کوبا پیش از این تاریخ به «فاحشه خانه ی قاره ی آمریکا»مشهور بود.«گراهام گرین»نویسنده ی آمریکایی درباره ی این دوران می نویسد:«در دوران باتیستا من از این خوشم می آمد که شما می توانستید هرچه اراده کنید با پول به دست آورید،از مواد مخدر و زن های زیبا گرفته تا بز کوهی»!

این توصیف گراهام گرین از هاوانای باتیستا مرا به یاد فضای فعلی جمهوری اسلامی می اندازد!

علیرغم ایرادات بزرگی که بر فیدل کاسترو وارد است شاخص های توسعه ی کوبا را پنجاه سال پس از این انقلاب مسلحانه بر اساس«کتاب سال بریتکانیکا،2003 و سالنامه ی آماری فیشر،2003» در مقایسه با ایران و دو همسایه ی نزدیک کوبا –که از نظر تراکم جمعیتی در حد وسط بین آن دو قرار دارد-می آورم تا مشخص شود که انقلاب های چریکی لزوما نتیجه ی نامطلوبی ندارند.


ایران
کوبا
هندوراس
هائیتی

68.3
73.8
67.9
47.5
مرد
امید به زندگی(سال)
زن
71.5
78.3
72.1
51.1
1680
1700
860
510
سرانه تولید ناخالص ملی
(دلار)
73.4%
95.7%
72.7%
45%
میزان باسوادی
26.2%
3%
18.8%
20.3%
نرخ تورم
15%
5.7%
3.7%
70%
میزان بیکاری
39.7
101.6
58.3
254.5
تراکم جمعیت
(نفر در کیلومترمربع)
98
55
116
146
شاخص توسعه انسانی
 
منبع اطلاعات :
1-شناسنامه ی کشورهای جهان : موسسه ی جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی،1382
2-چه گوارا،زندگی انقلابی : نشر چشمه،1387

 

۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

حمایت از اصلاح طلبان


من با سعید حجاریان موافقم که انقلاب باید بر اساس الگوی فشار از پایین-چانه زنی از بالا صورت گیردو با تمام انتقاداتی که بر اصلاح طلبان وارد میدانم اعتقاد دارم آن ها آلترناتیو های مناسبی برای حکومت هستند و اعتقاد دارم که اصلاح طلبان هم نسبت به سال 76 رشد کرده اند و بسیاری از نقاط ضعف تفکر و رفتارشان را اصلاح کرده اند.بنابراین این تیم را به عنوان یک آلترناتیو برای"چانه زنی از بالا"مناسب میدانم.

پس در یک لایه از فعالیت، حمایت از همین اصلاح طلبان سبز را پیشنهاد میکنم.اما اگر "فشار از پایین"وجود نداشته باشد حاکمیت حاضر به مذاکره و مصالحه با اصلاح طلبان نخواهد بود.حاکمیت باید بر سر دو راهی سرنگونی یا مصالحه قرار داشته باشد که حاضر به مذاکره و مصالحه شود.جاده ی سرنگونی رژیم را یا از طریق تظاهرات خیابانی و اعتصاب گسترده باید ایجاد کرد،یا از طریق مبارزه ی مسلحانه و یا هر دو.

بنابراین من این مسیر ها را مکمل هم میدانم:حمایت از اصلاح طلبان سبز،تظاهرات خیابانی،اعتصاب گسترده،جنگ چریکی

 

۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

درباره جنبش های چریکی



1-  فرآیند توسعه ء اجتماعی ، فرایند ی پلکانی است و دارای فراز و فرودهای اجتناب ناپذیری است :
پشت سر (( انقلاب مشروطه ))، (( استبداد صغیر ))  را داریم و پشت سر (( ملی شدن صنعت نفت )) ،کودتای 28 مرداد را.
در این برههء از تاریخ نیز ما نمی نوانیم نگاه (( صفر صد )) داشته باشیم و تصور کنیم
می توانیم جامعه مان را از (( صفر )) به (( صد )) برسانیم . چنین نگرش کمال طلبانه ای منجر به توقف و انجماد ما خواهند شد . ما موظفیم شاید فقط یک قدم جامعه را جلو ببریم.
2- حسن نراقی در کتاب (( ناگفته ها )) و نیز در کتاب (( پی نوشته ها )) صحبت کوتاه امامهمی در مورد نقش مارکسیسم در تاریخ دارد. برخلاف روح الله خمینی که در نامه به گورباچوف ادعا می کندکه مارکسیسم را باید به موزه ها سپرد و صدای خورد شدن استخوان های مارکسیسم را ادعا می کند که شنیده است ،حسن نراقی به نقش مثبت مار کسیسم اشاره می کند و ادعا می کند استقرار نظام تامین اجتماعی و قانون کار و سند یکا های کارگری در کشورهای سرمایه داری را باید حاصل عمل مارکسیسم دانست . گرچه قرائت لیننیستی استالینیستی از مارکسیسم به بن بست رسید اما (( سو سیالیسم اروپایی )) فضای اجتماعی اروپا را متحول  کرد . درباره جنبش های چریکی هم همین طور است، اگر در تاریخ ایران سرنوشت فدائیان اسلام را مرور کنید که با یک سلسله ترورها در صحنه ء سیاسی ایران طلوع کردند که برخی از آن ترورها مثل ترور مرحوم احمد کسروی کاملا خطا بود و سپس با یک اعدام دسته جمعی غروب نمودند ، به این نتیجه می رسیم که حرکت های چریکی چون جرقه ای می درخشند و بی رد پایی خاموش می شوند اما اگر با نگاه وسیع تری به تعاملات سیاسی آن روزگار نگاه کنیم در می یابیم که فدائیان اسلام و انجمن موتلفه با ترور حاجیعلی رزم آرا و حسنعلی منصور چه موانع بزرگی را از پیش پای دکتر مصدق در راه ملی کردن صنعت نفت بردا شتند.
همچون نقشی که (( مالکوم ایکس )) در آمریکا ی دههء 60برای پیروزی جنبش (( مارتین لو تر کینگ )) ایفا نمود .
3-  در مورد نقش عبث و مضر (( سازمان مجاهدین خلق )) در تاریخ سیاسی معاصر:
 بسیاری از تحلیل گران اعتقاد دارند که (( مسعود رجوی )) رهبر این سازمان قطعا نفوذی جمهوری اسلامی در این سازمان ست چرا که این سازمان اغلب به طور واضحی (( فرصت سوزی )) کرده است و از آن سو کمک های گسترده ای را نیز به جمهوری اسلامی ارائه داده است . اگر به دقت به ترورهای این سازمان نگاه کنید خواهید دید که این سازمان عمدتا چهره هایی را ترور کرده است که می توانستند مانع سقوط اخلاقی جمهوری اسلامی و فرو افتادن آن به فضای فاشیسم گردند . انگار این سازمان مامور بود هر که در فضای رهبری جمهوری اسلامی نگاه او مانیستی و دموکراتیک دارد را حذف کند تا در نهایت (( حلقهء خاصان )) که نگاهی ولایی دارند باقی بمانند، همان (( علی و حوضش! ))
پیش از سازمان مجاهدین خلق ،گروه فرقان نیز همین نقش را به عهده داشت .
   برخی از سازمان های تروریستی در واقع ابزارهای سازمان های اطلاعاتی امنیتی رژیم حاکم هستند تا ماموریت حذف های درون سیستمی را انجام دهند و رقابت های درون رهبری رژیم را به نفع یکی از طرفین خاتمه دهند.
4- با این گزاره موافق نیستم که تنها در یک فضای (( مراد و مریدی )) مثل قلمرو حسن صباح در الموت امکان حرکت های چریکی ممکن است . ما می توانیم (( اتحاد متودیک )) داشته باشیم . فضای قرار دادی یک کار تیمی قطعا دیسیپلین و سلسله مراتب دارد اما چنین انضباطی قطعا تفاوت ماهوی با فضای مراد و مریدی دارد.


۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

رويكردهاي تغيير


برای تغییر دو رویکرد وجود دارد ،یکی رویکرد conservative و دیگری رویکرد intensive  .
در رویکرد اول مهم است که ابتدا تغییر دهنده ( مصلح - درمانگر ) با تغییریابنده ( جامعه - درمانجو ) همگام شود ( pacing) و سپس اقدام به تغییر تدریجی او نماید (leading) .
برای مثال جمهوری اسلامی ( کارگردانان آن )، ابتدا به مردم قول عدالت و آزادی و استقلال دادند ( pacing ) و بعد سخن از این گفتند که این عدالت و استقلال و آزادی در قالب یک نظام دینی قابل تحقق است ( leading ).
برای تحقق این نظام دینی هم بسیار تدریجی عمل کردند:
ابتدا حجاب در تلویزیون اجباری شد، بعد در ادارات و در انتها در معابر و اماکن عمومی.
در واقع مردم به تدریج « حساسیت زدایی » شدند مثل آن قصه ی قورباغه ای که در ظرف آب است و آنقدر به آرامی ظرف آب را گرم می کنند که او متوجه این تغییر دما نمی شود تا زمانی که پخته شود!
اما در شیوه ی دوم ،مخاطب را دچار یک شوک می کنیم. آنقدر با شدت و سرعت و غافلگیری عمل می کنیم که دفاع های روانی فرد هنگ کنند و از کار بیفتند مثل ماجرای رد صلاحیت ناگهانی همه ی نمایندگان اصلاح طلب مجلس که چنان پیش بینی نشده بود که جامعه هیچ واکنشی نشان نداد.
« دشمن » در مقابل « ملت » ابتکار عمل دارد چرا که هر دو شیوه را اعمال می کند و همین ماجرا باعث انفعال ملت و سردرگمی ما شده است. ما نیز باید همین ابتکار عمل را داشته باشیم.
گاهی وقت ها شما می توانید به آرامی شخصیت علی بن ابیطالب را زمینی تر کنید و او را هم عرض امیر کبیر قرار دهید یا حسین بن علی را اسطوره زدایی آرام و تدریجی کنید و او را هم عرض بابک خرمدین بنشانید اما گاهی لازم است به مخاطب تان « شوک » وارد کنید و مثل اکبر گنجی صریح، روشن و قاطع بگویید که امام زمان یک استعاره است و وجود تاریخی و فیزیکی ندارد.
من خیال می کنم جامعه ی ما که در سی سال اخیر توسط جمهوری اسلامی و در چهارصد سال گذشته توسط صفویه مسموم شده است در برخی موارد نیاز به شوک دارد، مثل کاری که ابراهیم کرد و ناگهان با تبر به جان بت ها افتاد تا شکنندگی و موهوم بودن آنها را به مردم « نشان دهد ».
من تصور می کنم گاهی باید مثل آن کودک شجاع قصه ی «لباس نامرئی پادشاه»  هانس کریستین اندرسن تک و تنها فریاد برآوریم: « چرا پادشاه لخت است؟ »
فکر می کنم گاهی وقت ها هیچ چاره ای جز « دویدن در میدان تاریک مین » نیست!

 

۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

چهره ها



در راستاي مرور تاريخ معاصر تصميم گرفتم بعضي از بازيگران عرصه سیاست در چند دهۀ اخير ايران را معرفي كنم. گاهي موقعيت هاي تاريخي تحت تأثیر شخصيت بازيگران صحنۀ سياسي ـ اجتماعي قرار مي گيرد و گاهی برعکس موقعيت هاي اجتماعي است كه همچون اثر مغناطيسي يك آهنربا شخصيت تمام بازيگران را همچون براده هاي آهن تحت تأثير قرار مي دهد اما غالباً اين دو كنش همزمان و در حال ديالوگ با هم رخ مي‌دهند. در هر صورت اين نيز سبكي از بازخواني تاريخ است. پيش از اين نيز به مرور سه شخصيت تاريخ معاصر ايران پرداختم: سناتور مظفر بقائي، سيد احمد مهيني يزدي (احمد فرديد) و سيد حسن آيت. علاقمندان مي توانند با مراجعه به وبلاگ تحليل‌گر نوشته ام را مطالعه كنند.
بيژن جزني
بيژن جزني از رهبران چريك‌هاي فدائي خلق ايران و به نوعی تئوريسين اصلي اين جريان بود. در حالي كه در دهۀ 40 حزب توده كاملاً منفعل شده بود و به روايتي با نفوذ ساواك اداره ميشد و روحانيت سنّتي نيز با نفوذ ساواك مشغول كشمكش با بهائيان بود چريك هاي فدائي خلق با مشي ماركسيستي امّا مستقل از سياست‌هاي كلان اتحاد جماهير شوروي (كمينترن) مبارزه با شاه را پيشه خود ساخت. بيژن جزني سقوط شاه را يك هدف استراتژيك محسوب مي كرد زيرا از نظر او شاه محور ساختاري بود كه در مقابل جهاني شدن ماركسيسم ـ كمونيسم مقاومت مي كرد. در دهۀ 60 و 70 ميلادي قطب ماركسيست جهان توسعه ی قابل ملاحظه اي پيدا كرده بود. نيمي از اروپا، نيمي از قارۀ آمريكا و بخش بزرگي از آفريقا را جريان هاي ماركسيست اشغال كرده بودند. ماركسيست هاي مائوئيست هم چين، ويتنام، كامبوج و كره شمالي را قبضه كرده بودند. ميشل عفلق سوري نوعي سوسياليسم ناسيوناليست (عربي) را پايه‌گذاري كرده بود كه سوريه و عراق را اشغال كرده بود (حزب بعث).بعضی  رهبران فلسطينی همچون جورج حبش نيز مشي ماركسيستي داشتند. كمونيست ها با نفوذ در ارتش و كودتاي نظامي افغانستان را نيز اشغال كرده بودند. تنها مانع دستيابي اتحاد جماهير شوروي به قلب انرژي جهان (نفت خليج فارس) رژيم شاه بود كه با تشكيل «پيمان سنتو» و پيوستن به پيمان امنيتي «ناتو» سدّي در مقابل کمونیسم ايجاد كرده بود. با اين تحليل «بيژن جزني» سرنگوني شاه را يك حركت راهبردي در مسير پيشرفت ماركسيسم ـ سوسياليسم مي ديد. بیژن جزنی کمک کردن به خمینی را تجویز نکرده بود بلکه به صورت یک تحلیل نوشته بود که تنها کسی که می تواند این نقش متحد کردن گروه های مختلف را به عهده بگیرد خمینی است. این تحلیل برای چریک ها نقش مهمی بازی کرد. مجالس ترحيم زنجيره اي «مصطفي خميني» كه منجر به شكل گيري انقلاب 1357 شد ابتكار چريك هاي فدايي خلق بود و وزنۀ شكل گيري اين مجالس نيز بدنۀ چريك ها بودند. تنها شروع جريان انقلاب نبود كه تحت تأثير فعاليت چريك ها قرار داشت بلكه در اوج انقلاب نيز اين چريك‌ها بودند كه به اشغال راديو ملّي ايران اقدام كردند. اولين اطلاعيۀ انقلاب كه پس از تسخير راديو از راديو پخش شد با انشاء و قرائت چريك ها نوشته و خوانده شد. رهبر ميداني وقت چريك ها ،قاسم سيادتي، در جريان تسخير راديو به ضرب گلوله كشته شد. هنگامي كه روح‌الله خميني تصميم به آمدن به ايران را گرفت و ارتش فرودگاه مهرآباد را بست چريك ها بودند كه با حمله مسلّحانه به فرودگاه زمينۀ تخليۀ فرودگاه را فراهم كردند.علي و سعيد ميرشكاري كه رهبري حملۀ مسلّحانه به فرودگاه مهرآباد را به عهده داشتند بعداً كشته شدند، يكي در جريان درگيري نظامي و ديگري در زندان.
بنابراين پيداست كه بيژن جزني با تحليلي كه در زندان نوشت و سرلوحۀ عملياتي چريك ها شد سهم مؤثري در تاريخ معاصر ايران بازي كرد. گرچه جزني در سال 1354 در زندان توسط ساواك كشته شد امّا تحليل هاي او جريان حركت تاريخ را تغيير داد. پس از پيروزي انقلاب، چريك‌ها دچار انشقاق شدند. گروهي از آنها (همگام با حزب توده)، با تفسير «خروشچفي» به اين نتيجه رسيدند كه هر جريان ضد آمريكايي در نهايت به نفع سوساليسم عمل مي كند بنابر‌اين با نام «چريك هاي فدايي خلق اكثريت» همچون «حزب توده» به جمهوري اسلامي پيوستند و كمك مؤثري به بقاي اين حكومت نمودند امّا گروه ديگر با نام «چريك‌هاي فدايي خلق اقلّيت» تحليل به شيوۀ ماركس را دنبال كردند و ريشۀ تفكر حاكم بر اين حكومت را، ارتجاعي و به نفع نظام سرمايه داري ارزيابي كردند و در مقابل حكومت ايستادند. اغلب سازمان دهندگان «گروه اقليت» با خیانت «گروه اكثريت» شناسايي و زنداني و اعدام شدند يا در درگيري ها كشته شدند.
اگر بيژن جزني تحليل متفاوتي ارائه داده بود شايد چرخشي در جريان تاريخ معاصر به وقوع مي پيوست!
ناصر مكارم شيرازي
فعّالان سياسي قبل از انقلاب اعتقاد دارند كه ناصر مكارم ملقّب به آيت‌الله العظمي مكارم شيرازي، پيش از انقلاب از نفوذي هاي ساواك در حوزه بود. مكارم ماهنامۀ «مكتب اسلام» را منتشر مي كرد كه از نشريات پر‌تيراژ با توزيع كشوري بود و مَشي آن ارائه يك اسلام غير سياسي بود. اين فعّاليت در زماني صورت مي گرفت كه حسينيه ارشادي ها با ارائۀ چهره ای انقلابي از اسلام سعي در بر‌انگيختن اجتماع داشتند. فعاليت وسيع «مكتب اسلام» و بُرد توزيع گستردۀ آن از يك سو و ارائۀ چهرۀ غير سياسي ازاسلام از سوي ديگر، ظنّ همكاري مكارم با ساواك را ايجاد مي كرد.
در بحبوحۀ انقلاب، مكارم شيرازي دست راست آيت‌الله العظمي سيد كاظم شريعتمداري مرجع تقليد برجسته اي بود كه روابط حسنه اي با دربار داشت و مذاكرات محرمانۀ او با شاه در حدّ مشاوره دادن بود! (رجوع كنيد به كتاب «ناگفته ها» خاطرات حاج مهدي عراقي كه نشر رسا در سال 1370 منتشر كرد) امّا در حالي كه شريعتمداري به سرعت با برچسب ساواكي بودن ترور شخصيت و سپس حذف شد مكارم شيرازي با همان سرعت پلّه هاي ترقّي را طي كرد.
چرخش هاي به موقع مكارم شيرازي در بزنگاه هاي تاريخي اين ظن را ايجاد مي كند كه يا او قاعدۀ بازي را به خوبي بلد است يا با همكاري با سازمان هاي اطلاعاتي و امنيّتي  بقا و رشد خود را تأمين مي‌كند. مكارم شيرازي علاوه بر ارتقاء به مقام مرجعيت تقليد توسط جامعۀ مدرسين حوزۀ علميه قم، با دريافت رانت هاي بزرگ اقتصادي ثروت بزرگي را پشتوانۀ حضور سياسي اجتماعي اش کرده است. ناصر مكارم شيرازي جزو سه نفري از بازيگران عرصۀ سياسي ايران است كه دكتر مهدي خزعلي به ريشۀ خانوادگي يهودي آنان اشاره كرده است. دو نفر ديگر محمود احمدي نژاد و حبيب‌الله عسگر اولادي مسلمان هستند.
پيشنهاد
به دوستان پيشنهاد مي كنم به جستجوي نقش اين دو نفر در تاريخ معاصر ايران بپردازند:
1- آيت الله لاهوتي -رابط هاشمي رفسنجاني و سازمان مجاهدين خلق ايران- این فرد پدر همسران دو دختر هاشمي رفسنجاني نيز بود و بلا‌فاصله پس از انقلاب در زندان به قتل رسيد.
2- حميد مولانا كه تابعيّت آمريكايي دارد، سوگند خورده كه به منافع ايالات متحده آمريكا وفادار باشد، با بورسيۀ پنتاگون دورۀ دكتراي خود را گذرانده است. ده سال پيش از كانال حسين شريعتمداري وارد فضاي رسانه اي ايران شد و اكنون عنوان مشاور رسانه اي احمدي‌نژاد را به سينه دارد.