۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

چهره ها



در راستاي مرور تاريخ معاصر تصميم گرفتم بعضي از بازيگران عرصه سیاست در چند دهۀ اخير ايران را معرفي كنم. گاهي موقعيت هاي تاريخي تحت تأثیر شخصيت بازيگران صحنۀ سياسي ـ اجتماعي قرار مي گيرد و گاهی برعکس موقعيت هاي اجتماعي است كه همچون اثر مغناطيسي يك آهنربا شخصيت تمام بازيگران را همچون براده هاي آهن تحت تأثير قرار مي دهد اما غالباً اين دو كنش همزمان و در حال ديالوگ با هم رخ مي‌دهند. در هر صورت اين نيز سبكي از بازخواني تاريخ است. پيش از اين نيز به مرور سه شخصيت تاريخ معاصر ايران پرداختم: سناتور مظفر بقائي، سيد احمد مهيني يزدي (احمد فرديد) و سيد حسن آيت. علاقمندان مي توانند با مراجعه به وبلاگ تحليل‌گر نوشته ام را مطالعه كنند.
بيژن جزني
بيژن جزني از رهبران چريك‌هاي فدائي خلق ايران و به نوعی تئوريسين اصلي اين جريان بود. در حالي كه در دهۀ 40 حزب توده كاملاً منفعل شده بود و به روايتي با نفوذ ساواك اداره ميشد و روحانيت سنّتي نيز با نفوذ ساواك مشغول كشمكش با بهائيان بود چريك هاي فدائي خلق با مشي ماركسيستي امّا مستقل از سياست‌هاي كلان اتحاد جماهير شوروي (كمينترن) مبارزه با شاه را پيشه خود ساخت. بيژن جزني سقوط شاه را يك هدف استراتژيك محسوب مي كرد زيرا از نظر او شاه محور ساختاري بود كه در مقابل جهاني شدن ماركسيسم ـ كمونيسم مقاومت مي كرد. در دهۀ 60 و 70 ميلادي قطب ماركسيست جهان توسعه ی قابل ملاحظه اي پيدا كرده بود. نيمي از اروپا، نيمي از قارۀ آمريكا و بخش بزرگي از آفريقا را جريان هاي ماركسيست اشغال كرده بودند. ماركسيست هاي مائوئيست هم چين، ويتنام، كامبوج و كره شمالي را قبضه كرده بودند. ميشل عفلق سوري نوعي سوسياليسم ناسيوناليست (عربي) را پايه‌گذاري كرده بود كه سوريه و عراق را اشغال كرده بود (حزب بعث).بعضی  رهبران فلسطينی همچون جورج حبش نيز مشي ماركسيستي داشتند. كمونيست ها با نفوذ در ارتش و كودتاي نظامي افغانستان را نيز اشغال كرده بودند. تنها مانع دستيابي اتحاد جماهير شوروي به قلب انرژي جهان (نفت خليج فارس) رژيم شاه بود كه با تشكيل «پيمان سنتو» و پيوستن به پيمان امنيتي «ناتو» سدّي در مقابل کمونیسم ايجاد كرده بود. با اين تحليل «بيژن جزني» سرنگوني شاه را يك حركت راهبردي در مسير پيشرفت ماركسيسم ـ سوسياليسم مي ديد. بیژن جزنی کمک کردن به خمینی را تجویز نکرده بود بلکه به صورت یک تحلیل نوشته بود که تنها کسی که می تواند این نقش متحد کردن گروه های مختلف را به عهده بگیرد خمینی است. این تحلیل برای چریک ها نقش مهمی بازی کرد. مجالس ترحيم زنجيره اي «مصطفي خميني» كه منجر به شكل گيري انقلاب 1357 شد ابتكار چريك هاي فدايي خلق بود و وزنۀ شكل گيري اين مجالس نيز بدنۀ چريك ها بودند. تنها شروع جريان انقلاب نبود كه تحت تأثير فعاليت چريك ها قرار داشت بلكه در اوج انقلاب نيز اين چريك‌ها بودند كه به اشغال راديو ملّي ايران اقدام كردند. اولين اطلاعيۀ انقلاب كه پس از تسخير راديو از راديو پخش شد با انشاء و قرائت چريك ها نوشته و خوانده شد. رهبر ميداني وقت چريك ها ،قاسم سيادتي، در جريان تسخير راديو به ضرب گلوله كشته شد. هنگامي كه روح‌الله خميني تصميم به آمدن به ايران را گرفت و ارتش فرودگاه مهرآباد را بست چريك ها بودند كه با حمله مسلّحانه به فرودگاه زمينۀ تخليۀ فرودگاه را فراهم كردند.علي و سعيد ميرشكاري كه رهبري حملۀ مسلّحانه به فرودگاه مهرآباد را به عهده داشتند بعداً كشته شدند، يكي در جريان درگيري نظامي و ديگري در زندان.
بنابراين پيداست كه بيژن جزني با تحليلي كه در زندان نوشت و سرلوحۀ عملياتي چريك ها شد سهم مؤثري در تاريخ معاصر ايران بازي كرد. گرچه جزني در سال 1354 در زندان توسط ساواك كشته شد امّا تحليل هاي او جريان حركت تاريخ را تغيير داد. پس از پيروزي انقلاب، چريك‌ها دچار انشقاق شدند. گروهي از آنها (همگام با حزب توده)، با تفسير «خروشچفي» به اين نتيجه رسيدند كه هر جريان ضد آمريكايي در نهايت به نفع سوساليسم عمل مي كند بنابر‌اين با نام «چريك هاي فدايي خلق اكثريت» همچون «حزب توده» به جمهوري اسلامي پيوستند و كمك مؤثري به بقاي اين حكومت نمودند امّا گروه ديگر با نام «چريك‌هاي فدايي خلق اقلّيت» تحليل به شيوۀ ماركس را دنبال كردند و ريشۀ تفكر حاكم بر اين حكومت را، ارتجاعي و به نفع نظام سرمايه داري ارزيابي كردند و در مقابل حكومت ايستادند. اغلب سازمان دهندگان «گروه اقليت» با خیانت «گروه اكثريت» شناسايي و زنداني و اعدام شدند يا در درگيري ها كشته شدند.
اگر بيژن جزني تحليل متفاوتي ارائه داده بود شايد چرخشي در جريان تاريخ معاصر به وقوع مي پيوست!
ناصر مكارم شيرازي
فعّالان سياسي قبل از انقلاب اعتقاد دارند كه ناصر مكارم ملقّب به آيت‌الله العظمي مكارم شيرازي، پيش از انقلاب از نفوذي هاي ساواك در حوزه بود. مكارم ماهنامۀ «مكتب اسلام» را منتشر مي كرد كه از نشريات پر‌تيراژ با توزيع كشوري بود و مَشي آن ارائه يك اسلام غير سياسي بود. اين فعّاليت در زماني صورت مي گرفت كه حسينيه ارشادي ها با ارائۀ چهره ای انقلابي از اسلام سعي در بر‌انگيختن اجتماع داشتند. فعاليت وسيع «مكتب اسلام» و بُرد توزيع گستردۀ آن از يك سو و ارائۀ چهرۀ غير سياسي ازاسلام از سوي ديگر، ظنّ همكاري مكارم با ساواك را ايجاد مي كرد.
در بحبوحۀ انقلاب، مكارم شيرازي دست راست آيت‌الله العظمي سيد كاظم شريعتمداري مرجع تقليد برجسته اي بود كه روابط حسنه اي با دربار داشت و مذاكرات محرمانۀ او با شاه در حدّ مشاوره دادن بود! (رجوع كنيد به كتاب «ناگفته ها» خاطرات حاج مهدي عراقي كه نشر رسا در سال 1370 منتشر كرد) امّا در حالي كه شريعتمداري به سرعت با برچسب ساواكي بودن ترور شخصيت و سپس حذف شد مكارم شيرازي با همان سرعت پلّه هاي ترقّي را طي كرد.
چرخش هاي به موقع مكارم شيرازي در بزنگاه هاي تاريخي اين ظن را ايجاد مي كند كه يا او قاعدۀ بازي را به خوبي بلد است يا با همكاري با سازمان هاي اطلاعاتي و امنيّتي  بقا و رشد خود را تأمين مي‌كند. مكارم شيرازي علاوه بر ارتقاء به مقام مرجعيت تقليد توسط جامعۀ مدرسين حوزۀ علميه قم، با دريافت رانت هاي بزرگ اقتصادي ثروت بزرگي را پشتوانۀ حضور سياسي اجتماعي اش کرده است. ناصر مكارم شيرازي جزو سه نفري از بازيگران عرصۀ سياسي ايران است كه دكتر مهدي خزعلي به ريشۀ خانوادگي يهودي آنان اشاره كرده است. دو نفر ديگر محمود احمدي نژاد و حبيب‌الله عسگر اولادي مسلمان هستند.
پيشنهاد
به دوستان پيشنهاد مي كنم به جستجوي نقش اين دو نفر در تاريخ معاصر ايران بپردازند:
1- آيت الله لاهوتي -رابط هاشمي رفسنجاني و سازمان مجاهدين خلق ايران- این فرد پدر همسران دو دختر هاشمي رفسنجاني نيز بود و بلا‌فاصله پس از انقلاب در زندان به قتل رسيد.
2- حميد مولانا كه تابعيّت آمريكايي دارد، سوگند خورده كه به منافع ايالات متحده آمريكا وفادار باشد، با بورسيۀ پنتاگون دورۀ دكتراي خود را گذرانده است. ده سال پيش از كانال حسين شريعتمداري وارد فضاي رسانه اي ايران شد و اكنون عنوان مشاور رسانه اي احمدي‌نژاد را به سينه دارد.