۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

تفکر اگزیستانسیال در مقابل تفکرمذهبی

گرچه واژه ی « اگزیستانسیالیسم » ریشه دراروپای قرن بیستم دارد ولی نباید تفکر اگزیستانسیالیسم را محصول مدرنیته ی غربی دانست زیرا مبنای این نوع تفکر قرن ها قبل از آن توسط اندیشه ورزانی از گوشه کنار جهان مطرح شده است . برای مثال آنچه « بودا » چند قرن پیش از میلاد مطرح کرده هیچ تفاوت اساسی با اگزیستانسیالیسم قرن بیستم ندارد .

برای فهم کامل اگزیستانسیالیسم می توانید به آثار ژان پل سارتر ( فیلسوف ، روان شناس ، نمایشنامه نویس و رمان نویس فرانسوی ) ، برتر اندراسل
( ریاضی دان و فیلسوف بریتانیایی ) ، سورن کیرکه گارد ( فیلسوف و الهیدان دانمارکی ) ، ویکتور فرانکل ( روانپزشک و فیلسوف اتریشی) ، یوستین گرودر ( فیلسوف و داستان نویس نروژی ) و آلبرت انشتین ( فیزیکدان و فیلسوف آلمانی ) رجوع کنید ، با این حال سعی می کنم در این یادداشت کوتاه تصویری از تفکر اگزیستانسیالیست را ترسیم کنم .

اساس اگزیستانسیالیسم بر « قبول وضعیت بشری » استوار است .
بشر در جهانی زندگی می کند ناشناخته ، متغیر و ناایمن . همه ی دانسته های ما تصویری فرضی اند که محدودیت حواس و هوش ما آنها را محدود می کند .
به قول مولانا ( که گاهی اگزیستانسیالیست است و گاهی مذهبی ! ) :
پیش چشمت داشتی شیشه کبود                 زان سبب عالم کبودت می نمود
همانطورکه « امانوئل کانت » در « نقد عقل محض » گفته است انسان امکان فهم جهان را مستقل از محدودیت حواس و حالات هیجانی و پیش زمینه های تربیتی اش ندارد . در واقع « تجربه ی ما مصبوغ و مسبوق به حالات هیجانی ما و انتظارات و باورهای ماست .»
به گفته ی خیام : « هر کس سخنی از سر سودا گفته ست ...»
آن که طبعی عصبی و تحریک پذیر دارد ، جهان را سرشار از خطر و تهدید می بیند و ان که طبعی عاشق پیشه دارد ، زندگی را انباشته از ماجراهای عاشقانه می یابد .
تمثیل « فیل در تاریکی » مولانا ، بهترین استعاره برای بیان نسبی بودن دانش بشری است .
از سوی دیگر، بشر همواره با « عدم قطعیت » سر و کار دارد .
جهان سرشار از پیش بینی نشده هاست . همان طور که « فیزیک کوانتومی» وجود پارادوکس ها را به اثبات می رساند و در نظریه هایی همچون «تئوری آشفتگی » (chaos theory) و « اثر پروانه ای »(butterfly effect )
با آن مواجه می شویم .
« مرگ » نمونه ی کاملی از ابهام و رازآمیز بودن زندگی است .
هر فرضیه ای درباره ی« پس از مرگ » برای همیشه در همان حد فرضیه بودن درجا خواهد زد .
نتیجه این که تفکر اگزیستانسیال ، انسانی را تربیت می کند که نادانی بشری خود را می پذیرد و در وضعیت « فروتنی » شناختی می ماند .
چنین انسانی توانایی « تعامل ، تامل و تحمل » را در روابط بین فردی اش همواره حفظ می کند یا به تعبیر پارسی :
آن کس که نداند و بداند که نداند         لنگان خرک خویش به مقصد برساند


علاوه بر این ، تفکر اگزیستانسیال این توانایی را از انسان می طلبد که به
« جای فرض ایمن بودن » ، متانت تحمل جهان غیر قطعی را داشته باشد .
از آن طرف ، تفکر مذهبی برپایه ی « می دانم مطلق » شکل گرفته است . مذهبی ها برای جهان « از ازل تا ابد » قصه هایی قطعی دارند . کسی که در چنین « می دانم مطلق » دست و پا می زند کجا می تواند فروتنی لازم برای « تعامل ، تامل و تحمل » را داشته باشد ؟!
اینجاست که اساسا تفکر مذهبی جایی برای « گفتگوی تمدن ها» باز نمی گذارد و چاره ای جز « برخورد تمدن ها » ندارد .
تفکر مذهبی ، « پاسخ مدار » است ، برخلاف تفکر اگزیستانسیالیست که
« پرسش مدار» است .
این بیت پارسی نیز بیان شیرینی است از تفکر مذهبی :


آن کس که نداند و نداند که نداند              در جهل مرکب ابدالدهر بماند
از آنجا که احساس ایمنی فرد مذهبی بر پایه ی گزاره های آزمون نشدنی درباره ی جهان هستی استوار است ، هرگونه نقد و چالش این گزاره ها ، فرد مذهبی را مضطرب و عصبانی می کند بنابراین برای او گزاره هایش ارزش حیاتی می یابند تا حدی که حاضر است به جای چالش و گفتگو بر سر این گزاره ها دست به قتل ببرد یا تن به عملیات انتحاری بدهد چرا که جهان بدون آن گزاره ها برای چنین فردی غیرقابل تحمل است .
هنگامی که « نواب صفوی » و همفکرانش دست به قتل « احمد کسروی » آلودند نمونه ای از واکنش تند مذهبی در برابر چالش را به نمایش گذاشتند .
هنگامی که « ژوزف استالین » دستور ترور « تروتسکی » در مکزیک را صادر کرد نشان داد که اساس استالینیسم بر تفکر مذهبی استوار است .
هنگامی که « آیت الله خمینی » - حتی بدون خواندن کامل کتاب آیات شیطانی – فتوای قتل « سلمان رشدی » را صادر کرد نشان داد که تفکر مذهبی ابزاری به جز خشونت ندارد .
زمانی که « جورج بوش پسر » برای توجیه حمله به عراق « صدام » را
« دجال »(Anti Christ ) نامید و جنگ با عراق را « جنگ صلیبی » (Holy war) معرفی کرد نشان داد که « امپریالیسم پروتستان های صهیونیست » بر پایه ی « تفکر مذهبی » استوار است .
این روزها ، نظریه پردازان حکومتی در ایران در پی اینند که تفکر اگزیستانسیال را زاییده ی مدرنیته ی غربی بنامند و صاحبان چنین تفکری را غربزده تلقی کنند !
این شبه متفکران ، چگونه می توانند « حکیم عمر خیام » را که صدها سال پیش از جریان مدرنیته در غرب ، مصداق روشن تفکر اگزیستانسیالیست بود غربزده معرفی کنند ؟!
همین یک بیت از خیام ، چکیده ای است از تمام اگزیستانسیالیسم :


از جمله رفتگان این راه دراز          باز آمده ای کو که به ما گوید «راز»؟!


۱ نظر:

  1. سلام
    نکته ويرايشي: علامتهاي .؟ : ! ، با حرف قبل از خود نبايد فاصله داشته باشند. کلمات داخل گيومه بدون فاصله با گيومه نوشته مي شوند: مثلا «اينجوري»

    پاسخحذف