۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

حکومت ثروتمند ، مردم نیازمند

در یکی دو هفته ی قبل چند جا با « افراد خیری » مواجه شدم که در پی تامین بودجه برای راه اندازی یا ادامه ی فعالیت نگهداری از کودکان بی سرپرست بودند .
جالب است که در  ایران حکومت تمام بودجه ی ملی را در اختیار دارد و در عرصه های فرهنگ و سیاست و اقتصاد مجالی برای فعالیت نهادهای غیر حکومتی باقی نمی گذارد اما از رسیدگی به  اقشار آسیب پذیر شانه خالی می کند و در زمینه های « خیریه » بار را به دوش مردم می گذارد .
ما در کشوری زندگی می کنیم که بزرگترین ثروت های طبیعی را در اختیار دارد . 9% نفت جهان و 15% گازطبیعی جهان متعلق به ایران است. ایران، پس از  روسیه ، بزرگترین منابع گازی جهان را در اختیار دارد .
ایران بزرگترین صادر کننده ی پسته ، خاویار و فیروزه  در جهان است .
کشور ما آنقدر ثروتمند است که خود رئیس دولت ( احمدی نژاد ) اعلام می کند این کشور برای یک جمعیت 150 میلیون نفری امکانات دارد و برای تولد هر فرزند جدید جایزه ی یک میلیون تومانی تعیین می کند !
در چنین شرایطی ، چگونه است که حداقل  30% مردم این کشور زیر خط فقر قرار دارند ، بیکاری به بالای 20% می رسد و چهره ی نازیبای پدیده های ناشی از فقر مثل کودکان خیابانی و زنان خیابانی روز به روز فراوان تر دیده می شود ؟!
پاسخ این است : سوء مدیریت کلان !
آیا می دانید که ایران یک اعتبار 200 میلیون یورویی در اختیار «بولیوی» قرار داد تا « مورالس» از سیاست خارجی ایران حمایت کند ؟
آیا می دانید که ایران یک کارخانه ی تراکتورسازی به « زیمباوه » تقدیم کرد تا « موگابه » به تحریم ایران در شورای امنیت  رای ندهد؟
اما مسائل جهان تنها با پول حل نمی شوند . تدبیر غلط و مدیریت غیرعقلانی هر ثروتی را ضایع می کند :
* « زیمباوه » حتی حاضر نشد به تحریم ایران در شورای امنیت رای ممتنع بدهد !

* به نتیجه ی پول خرج کردن این حکومت در « غزه » نگاه کنید :    
در یک نظرسنجی تازه 47 در صد مردم   غزه ، ترکیه را حامی اصلی خود می دانند در حالی که فقط 7درصد مردم غزه ایران را حامی اصلی خود می دانند !

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

تفکر اگزیستانسیال در مقابل تفکرمذهبی

گرچه واژه ی « اگزیستانسیالیسم » ریشه دراروپای قرن بیستم دارد ولی نباید تفکر اگزیستانسیالیسم را محصول مدرنیته ی غربی دانست زیرا مبنای این نوع تفکر قرن ها قبل از آن توسط اندیشه ورزانی از گوشه کنار جهان مطرح شده است . برای مثال آنچه « بودا » چند قرن پیش از میلاد مطرح کرده هیچ تفاوت اساسی با اگزیستانسیالیسم قرن بیستم ندارد .

برای فهم کامل اگزیستانسیالیسم می توانید به آثار ژان پل سارتر ( فیلسوف ، روان شناس ، نمایشنامه نویس و رمان نویس فرانسوی ) ، برتر اندراسل
( ریاضی دان و فیلسوف بریتانیایی ) ، سورن کیرکه گارد ( فیلسوف و الهیدان دانمارکی ) ، ویکتور فرانکل ( روانپزشک و فیلسوف اتریشی) ، یوستین گرودر ( فیلسوف و داستان نویس نروژی ) و آلبرت انشتین ( فیزیکدان و فیلسوف آلمانی ) رجوع کنید ، با این حال سعی می کنم در این یادداشت کوتاه تصویری از تفکر اگزیستانسیالیست را ترسیم کنم .

اساس اگزیستانسیالیسم بر « قبول وضعیت بشری » استوار است .
بشر در جهانی زندگی می کند ناشناخته ، متغیر و ناایمن . همه ی دانسته های ما تصویری فرضی اند که محدودیت حواس و هوش ما آنها را محدود می کند .
به قول مولانا ( که گاهی اگزیستانسیالیست است و گاهی مذهبی ! ) :
پیش چشمت داشتی شیشه کبود                 زان سبب عالم کبودت می نمود
همانطورکه « امانوئل کانت » در « نقد عقل محض » گفته است انسان امکان فهم جهان را مستقل از محدودیت حواس و حالات هیجانی و پیش زمینه های تربیتی اش ندارد . در واقع « تجربه ی ما مصبوغ و مسبوق به حالات هیجانی ما و انتظارات و باورهای ماست .»
به گفته ی خیام : « هر کس سخنی از سر سودا گفته ست ...»
آن که طبعی عصبی و تحریک پذیر دارد ، جهان را سرشار از خطر و تهدید می بیند و ان که طبعی عاشق پیشه دارد ، زندگی را انباشته از ماجراهای عاشقانه می یابد .
تمثیل « فیل در تاریکی » مولانا ، بهترین استعاره برای بیان نسبی بودن دانش بشری است .
از سوی دیگر، بشر همواره با « عدم قطعیت » سر و کار دارد .
جهان سرشار از پیش بینی نشده هاست . همان طور که « فیزیک کوانتومی» وجود پارادوکس ها را به اثبات می رساند و در نظریه هایی همچون «تئوری آشفتگی » (chaos theory) و « اثر پروانه ای »(butterfly effect )
با آن مواجه می شویم .
« مرگ » نمونه ی کاملی از ابهام و رازآمیز بودن زندگی است .
هر فرضیه ای درباره ی« پس از مرگ » برای همیشه در همان حد فرضیه بودن درجا خواهد زد .
نتیجه این که تفکر اگزیستانسیال ، انسانی را تربیت می کند که نادانی بشری خود را می پذیرد و در وضعیت « فروتنی » شناختی می ماند .
چنین انسانی توانایی « تعامل ، تامل و تحمل » را در روابط بین فردی اش همواره حفظ می کند یا به تعبیر پارسی :
آن کس که نداند و بداند که نداند         لنگان خرک خویش به مقصد برساند


علاوه بر این ، تفکر اگزیستانسیال این توانایی را از انسان می طلبد که به
« جای فرض ایمن بودن » ، متانت تحمل جهان غیر قطعی را داشته باشد .
از آن طرف ، تفکر مذهبی برپایه ی « می دانم مطلق » شکل گرفته است . مذهبی ها برای جهان « از ازل تا ابد » قصه هایی قطعی دارند . کسی که در چنین « می دانم مطلق » دست و پا می زند کجا می تواند فروتنی لازم برای « تعامل ، تامل و تحمل » را داشته باشد ؟!
اینجاست که اساسا تفکر مذهبی جایی برای « گفتگوی تمدن ها» باز نمی گذارد و چاره ای جز « برخورد تمدن ها » ندارد .
تفکر مذهبی ، « پاسخ مدار » است ، برخلاف تفکر اگزیستانسیالیست که
« پرسش مدار» است .
این بیت پارسی نیز بیان شیرینی است از تفکر مذهبی :


آن کس که نداند و نداند که نداند              در جهل مرکب ابدالدهر بماند
از آنجا که احساس ایمنی فرد مذهبی بر پایه ی گزاره های آزمون نشدنی درباره ی جهان هستی استوار است ، هرگونه نقد و چالش این گزاره ها ، فرد مذهبی را مضطرب و عصبانی می کند بنابراین برای او گزاره هایش ارزش حیاتی می یابند تا حدی که حاضر است به جای چالش و گفتگو بر سر این گزاره ها دست به قتل ببرد یا تن به عملیات انتحاری بدهد چرا که جهان بدون آن گزاره ها برای چنین فردی غیرقابل تحمل است .
هنگامی که « نواب صفوی » و همفکرانش دست به قتل « احمد کسروی » آلودند نمونه ای از واکنش تند مذهبی در برابر چالش را به نمایش گذاشتند .
هنگامی که « ژوزف استالین » دستور ترور « تروتسکی » در مکزیک را صادر کرد نشان داد که اساس استالینیسم بر تفکر مذهبی استوار است .
هنگامی که « آیت الله خمینی » - حتی بدون خواندن کامل کتاب آیات شیطانی – فتوای قتل « سلمان رشدی » را صادر کرد نشان داد که تفکر مذهبی ابزاری به جز خشونت ندارد .
زمانی که « جورج بوش پسر » برای توجیه حمله به عراق « صدام » را
« دجال »(Anti Christ ) نامید و جنگ با عراق را « جنگ صلیبی » (Holy war) معرفی کرد نشان داد که « امپریالیسم پروتستان های صهیونیست » بر پایه ی « تفکر مذهبی » استوار است .
این روزها ، نظریه پردازان حکومتی در ایران در پی اینند که تفکر اگزیستانسیال را زاییده ی مدرنیته ی غربی بنامند و صاحبان چنین تفکری را غربزده تلقی کنند !
این شبه متفکران ، چگونه می توانند « حکیم عمر خیام » را که صدها سال پیش از جریان مدرنیته در غرب ، مصداق روشن تفکر اگزیستانسیالیست بود غربزده معرفی کنند ؟!
همین یک بیت از خیام ، چکیده ای است از تمام اگزیستانسیالیسم :


از جمله رفتگان این راه دراز          باز آمده ای کو که به ما گوید «راز»؟!


۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

بازگشت از کشور شوراها

« روس ها » و « مارکسیسم » - درسی برای ما

« کارل مارکس » آلمانی اعتقاد داشت که جامعه ی بی طبقه ی « پرولتاریا» مرحله ی تاریخی پس از نظام سرمایه داری صنعتی ( کاپیتالیسم ) است بنابراین ، جامعه ای برای تولد « کمون زندگی اشتراکی » آماده است که اوج نظام سرمایه داری را تجربه کرده باشد .
اما« لنین » اعتقاد داشت که برای نابود کردن جامعه ی سرمایه داری باید به  « ضعیف ترین حلقه ی این زنجیره » حمله کرد .بنابراین لنین روسیه را نقطه ی مناسب شکل گیری پرولتاریا می دانست چراکه روسیه در کاروان صنعتی شدن از بقیه ی اروپا عقب تر بود .
این روزها فکر می کنم لنین اشتباه بزرگی کرد . جامعه ی روسیه هنوز در طرحواره های فئودالی دست و پا می زد . هنوزملکه ی رومانوف تحت تلقین « راسپوتین » شبه کشیش – شبه جادوگر ! در مورد مملکت تصمیم می گرفت و هنوزکلیساها صاحب رونق فیزیکی و سایکولوژیک بودند . در چنین جامعه ای طبیعی است که مارکسیسم به سرعت، خود تبدیل به یک مذهب شود !
جنازه ی مومیایی شده ی لنین که به سبک جنازه های قدیسان کلیسا در «سردابه ی مقدس» نگهداری می شود و تمثال های کوچک و بزرگ «استالین » نشان می دهد که « داس و چکش» همان نقش « صلیب ارتودوکس » را در روسیه بازی کرد و اینچنین بود که کمونیسم به مسیر استالینیسم کشیده شد .
« چه گوارا» گفته است :
« از نظرمن دیگرکمونیستی وجود ندارد . بخصوص از زمانی که شوروی ها خود را در جهان به عنوان سمبل کمونیزم معرفی کردند و مردم دنیا را به اشتباه انداختند . روس ها این نام را به لجن کشیدند و مارکسیسم را در جهان لکه دار و بدنام کردند . انقلابی بودن روسیه شوروی مضحک ترین و بزرگترین دروغ و ریای تاریخ بشریت است . دروغی افتضاح آمیزتر از ادعای انسان دوستی لیبرال ها و خداشناسی پاپ ها !
سران شوروی ، تزارهای جدیدی هستند که با اطرافیان خود ، به همان منوال ، خلق های وسیع روسیه را به زنجیر کشیدند و به همان سیاق خودکامگی می کنند »


تا در ذهن مردم الگوی « اگزیستانسیال » جایگزین الگوی مذهبی نشود کرامت انسانی ، انصاف و عدالت و صلح و تعامل از مرحله ی شعار فراتر نمی روند ، چرا که تفکر مذهبی به سرعت از هر بت شکنی یک بت جدید می سازد !


در آینده ی نزدیک راجع به مقایسه ی تفکر اگزیستانسیال با تفکر مذهبی برایتان خواهم نوشت .


۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

بازدید از کشور شوراها

در جزیره ی «پیوتروپاول » سنت پطرزبورگ ، در کنار خلیج فنلاند زیر «دروازه ی اعدام » می ایستم و از دستفروشی یک دست ورق بازی می خرم که شاه – بی بی و سرباز آن عکس تزارها ، ملکه ها و سرداران
سلسله ی پادشاهی « رومانوف» را بر خود دارند . اما آنچه در این ورق ها توجهم را جلب می کند این نیست بلکه ورق ژوکر است . ورق « ژوکر» ، عکس « گریگوری راسپوتین » را بر خود دارد .

راسپوتین کیست ؟
راسپوتین شیادی بود که از احساسات مذهبی و خرافه باوری روس ها
سوء استفاده کرد . او خود را لمس شده ی مریم مقدس معرفی کرد و با زبان بازی و شگردهای تاثیرگذاری ، توانست به عوام بقبولاند که از ارتباطات خاص با قدیسان برخوردار است و قدرت شفا دادن و پیش گویی دارد .
از آنجا که تفکر درباریان قرن نوزدهم روسیه نیز سرشار از اعتقادات خرافی بود ، راسپوتین به سرعت به دربار نفوذ کرد و مرشد و مراد گروهی از درباریان بویژه بانوان اشرافی شد .
در زمان جنگ جهانی اول « نیکولای رومانوف » تزارروسیه تصمیم گرفت خود به فرماندهی مستقیم جنگ بپردازد و بیشتر وقت خود را در جبهه ها می گذراند ، در نتیجه پایتخت توسط ملکه اداره می شد . راسپوتین ملکه را قانع کرد که که او با مکاشفات و الهامات غیبی اش می تواند راهکارهای درستی را برای اداره ی مملکت پیشنهاد دهد . نتیجه این که در عمل سکان هدایت حکومت به دست راسپوتین افتاد . نتیجه ی این کار سوء مدیریت کلان و نابسامانی های گسترده بود . وضع به جایی رسید که تنی چند از درباریان که به نقش مخرب راسپوتین پی برده بودند کمر به قتل او بستند و او را از میان بردند اما شیرازه ی امور چنان ازهم پاشیده بود که کمتر از یک سال بعد طومار حکومت رومانوف درهم پیچیده شد و تزار و تمام اعضای خانواده ی او – حتی فرزندان بی گناهش – به دست انقلابیون اعدام شدند .
مدتها بود هر گاه به راسپوتین فکر می کردم شباهت عجیبی بین او و احمدی نژاد می دیدم اما آنچه باعث شد دست به قلم ببرم این بود که در یکی از وبلاگ های هوادار احمدی نژاد در هفته ی قبل مقاله ای به دفاع ازراسپوتین دیدم ! وبلاگ نویس محترم چنان در وصف راسپوتین قلم زده بود که گویی باور دارد که راسپوتین واقعا صاحب کشف و کرامت بوده و سقوط رومانوف ها انتقام الهی برای قتل راسپوتین بوده است !
برایم بسیار جالب بود که تفکری که می تواند احمدی نژاد را باور کند لاجرم می تواند به راسپوتین هم ایمان بیاورد !


۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

اصحاب حکومت اسلامی !

« حاج منصور ارضی » مداح مشهور تهران و از نزدیکان « بیت رهبری» و فعالان ستاد احمدی نژاد اخیرا در میانه ی مداحی های خود دکتر عبدالکریم سروش – نواندیش دینی – را به سبب نظرات کلامی اش
« ولد حیض » نامیده است !

به یاد آوردم که « شیخ احمد کافی » - منبری معروف پیش از انقلاب – نیز بر روی منبر به جای نقد حکومت بنی عباس ، دلیل شرارت « مامون » را این می دانست که او « کنیز زاده » و « ولد حیض » بوده است !
دکتر شریعتی در کتاب « تشیع علوی و تشیع صفوی » به این نکته اشاره می کند که « آخوند صفوی » برای تهییج عوام از ابزار « توهین به مادران » استفاده می کند و از جمله دکتر شریعتی نقل مفصلی می آورد از ادله ای که «علامه عسگری » برای اثبات حرامزاده بودن « عمربن خطاب » خلیفه ی دوم ذکر می کند !
آخوندها و شبه آخوندهای صفوی نه التفاتی به قرآن دارند که مسلمانان را حتی از توهین به بت ها نهی می کند (انعام - 108) و آنان را پند می دهد که حتی درمقابل کسانی که با آنها بدرفتاری کردند از مسیر عدل خارج نشوند ( مائده - 8) و نه التفاتی به دانش دارند چرا که ازنظر پزشکی در زمان خونریزی ماهانه ( حیض! ) امکان انعقاد نطفه منتفی است زیرا رحم شرایط مناسب لانه گزینی را ندارد .
راستی « حاج منصور ارضی » با چه اندیشه و محاسبه ای از زمان انعقاد نطفه ی « دکتر سروش » و زمان عادت ماهانه ی مادرگرانقدر ایشان باخبر شده است ؟!
حکومتی که اصحاب آن چنین منش و روشی دارند مملکت رابه کدام سو می برد ؟!