۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

ظهور و سقوط فاشیسم




در دایره المعارف اینترنتی ویکی پدیا فاشیسم با این موء لفه ها تعریف شده : 
 ((نظامی ضد کمونیسم، ضد کاپیتالیسم،ضد پلورالیسم ،ضد آنارشی))
((نظامی به شدت مذهبی ،به شدت ملی گرا ، به شدت تمرکز خواه ))
و در انتها:
نظامي كه در آن دولت تبديل به يك (( مذهب )) مي گردد!
در این مقاله میخواهم راجع به همین گزارهء آخر صحبت کنم.
در کتاب ((برادران کارامازوف )) داستایوسکی ، با 5 چهره از کارامازوف ها روبرو هستیم :
1-     ((کارامازوف پدر )) نماد اشرافیت مضمحل و فاسد است ، دلقکی که در شهوات غوطه ور است اما از آنجا که صاحب ثروت است بر دیگران آقایی میکند .
2-     ((ایوان کارا مازوف)) نماد ((تکنوکرات های منفعت طلب )) است . او در پی فرصتی است تا بدون این که ((هزینه بپردازد )) ثروت کارامازوف پدر را برباید .
3-     ((دیمیتری کارامازوف)) نماد(( ملت احساس مدار)) است .او در پی احساسات خود روان است و هیجانات و شوریدگی ها قلاده بر گردن او افکنده اند . او کاری به کار جنگ های معرفتی یا نبرد های قدرت ندارد . اما اگر ((پدر )) در مقابل کام گرفتن احساسات او قرار بگیرد سر او را می شکند و خیال قتل او را نیز در سر می پروراند .
4-     ((آلکسی کارا مازوف)) نماد (( تکلیف مداران )) است. کسانی که از خود عبور کرده اندو دغدغهء رنج و شادی دیگران را دارند. آلکسی آنگاه که لازم می بینند لباس کشیش به تن می کند وآنگاه که شرایط تغییر میکند این لباس    را در می آورد، دیر را ترک می کند و به میان مردم می رود .
       صحنه ای که آلکسی به تاوان گناه دیمیتری (( گاز گرفته می شود )) نشانی است از این که تکلیف    مداران قرار است قربانی همان ملتی باشند که برای رنج و شادی او می کوشند!
5-     اسمردیا کوف (بدبو !) پنجمین چهرهء شاخص خانوادهء کارا مازوف ،فرزند نامشروع و نو کر صفت کارا مازوف پدر است . گرچه او تنها کسی است که بی چون و چرا تابع کارامازوف پدر است (ذوب در ولایت!) اما در نهایت او تنها کسی است که دست به خون پدر می آلاید !اسمردیاکوف نماد طبقهء((لمپن پرولتاریا)) است گروهی از اراذل و اوباش که اشرافیت مضمحل و فاسد به او هویت می دهد و در انتها قدرت را از اشرافیت فاسد تحویل می گیرد.
در ایجاد یک فرآیند فاشیستی چند گروه دخالت دارند:  
1-     اشرافیت مضمحل و فاسد که به جز پول هیچ ابزاری برایش باقی نماند ودر نتیجه نیاز به نوکری بی چون و چرا دارد.
2-     تکنو کرات های منفعت طلب که مشروعیت اشرافیت مضمحل را زیر سوال می برد اما حاضر به پرداخت هزینه نیست.
3-     ملت احساساتی که به دنبال شوریدگی ها و جنون ها و کام خواهی های خود است و پشت سر پرچم هرکسی که به او قول کمک بدهد می دود .
4-     اسمردیاکوف بدبو یا همان اراذل و اوباش که جایی را که تکنوکرات های منفعت طلب خالی گذاشته اند را پر می کند !
در نظام جمهوری اسلامی دقیقا جایگاه هر کدام از اینها مشخص است :
      
1-     اشرافیت مضمحل و فاسد همان روحانیت فربه است که نماد آن علی خامنه ای است .
2-     تکنوکرات های ترسو اعم از کارگزاران سازندگی ، انجمن اخوت لاریجانی ها ،انجمن اسلامی مهندسین و امثال قالیباف و توکلی اند که اشرافیت فاسد را به چالش می کشند اما حاضر نیستند هزینه ای بپردازند لذا با متد ((یکی به نعل ،یکی به میخ )) حرکت می کنند .
3-     توده های احساساتی ملت نیز که تکلیف شان روشن است !
4-     ودر نهایت اسمردیاکوف بدبو، طبقه لمپن پرولتاریا ، همان تیم احمدی نژاد است ،بی هویت ، بی ریشه ، فرزند نامشروع روحانیت اشراف زده و تابع بی چون وچرا ودر عین حال (( پدر کش))

ودر برابر نظام فاشیستی تنها یک گروه اجتماعی باقی می ماند:
((آلکسی کارا مازوف ها )) ! آنها که دغدغه ملت ( دیمیتری کارامازوف) را دارند و نه سر به آخور((کارامازوف پدر )) فرو می برند و نه با (( اسمردیاکوف ))  پیمانی می بندند .
چرا از فاشیسم به برادران کارامازوف رسیدم؟

زیرا ((ایوان کارامازوف)) است که پیشنهاد دهنده ء تز ((دولت به عنوان یک مذهب )) است . او تئوریسین فاشیزم است بدون این که بداند که فاشیسم با ((لمپن پرولتاریا)) می آید و او را به ((جنون )) می کشاند .
در انتهای رمان (( برادران کارامازوف)) سرنوشت یک جامعهء به فا شیسم فرو غلطیده را می بینیم : پدر(اشرافیت فاسد ) کشته شده است ، اسمردیاکوف (لمپن ها ) پس از قتل پدر  خودکشی کرده است، ایوان (روشنفکرهای رذل منفعت خواه ) به جنون افتاد ه و دیمیتری (ملت) محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه شده است! تنها (( آلکسی)) است که ((آزاده ))  زندگی کرده و ((آزاد )) مانده است و هنوز در اندیشه ء آزادی (( دیمیتری )) است.






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر