۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

از گوگوش تا سروش!

چندی پیش روزنامه ی کیهان(توپخانه ی رسانه ای حکومت فاشیست ایران)در سرمقاله ای تحت عنوان «از گوگوش تا سروش» جریان جنبش سبز ایران را مورد تمسخر قرار داده بود.از دیدگاه سرمقاله نویس کیهان،این که طیفی گسترده از ایرانیان در درون جنبش سبزجای گرفته اند نقطه ی ضعف و باعث شرمساری جنبش سبز است در حالی که دقیقا جنبه ی افتخارآفرین جنبش سبزهمین گستردگی طیف طرفداران آن است.
«انحصارطلبان»از خاطر برده اند که یکی از رموز پیروزی انقلاب 1357 ،همگرایی اقشار مختلف جامعه ی ایران دور محور هدف واحد«حذف حاکمیت استبدادی»بود.
اگر عکس های سانسور نشده ی راهپیمایی های روزهای انقلاب را مرور کنیم می بینیم که در کنار عکس های آیت الله خمینی ،عکس های دکتر مصدق و دکتر شریعتی در دست مردم بودند.در عکس های سانسور نشده ،بانوان بدون حجاب مذهبی دوش به دوش بانوان مذهبی دیده می شوند.طیف ایرانیان خواستار تغییر نظام استبدادی از حزب توده و چریک های فدایی خلق گرفته تا نهضت آزادی و هیات های موتلفه گسترده بود.انحصارطلبان که در تمام این سال ها عکس ها و مدارک مربوط به انقلاب را سانسور و «دستکاری» کرده اند خود نیز گرفتار «خودفریبی» شده اند و باور کرده اند که راهپیمایی های عظیم میلیونی علیه نظام استبدادی پهلوی توسط روحانیون مدیریت می شدند و شرکت کنندگان آن غالبا از مساجد بیرون آمده بودند!
قطار جمهوری اسلامی که روزی از روی ساواکی ها و درباری ها عبور کرد بلافاصله شروع به بیرون انداختن مسافران خود کرد.ابتدا گروه های چپ را بیرون انداخت.بعد نوبت به اقلیت های مذهبی رسید.آنگاه به سراغ  ملی گراها رفت.سپس ملی مذهبی ها بی رحمانه از قطار بیرون انداخته شدند.پس از آن نوبت به منتقدان به اقدامات خلاف شرع و قانون اساسی رسید.درنهایت تنها مسافران رسمی این قطار بازجوها،شکنجه گران و پیروان چشم و گوش بسته ی ولی فقیه و عاشقان ریاست اند.این مسافران رسمی بی رحمی را تا جایی رساندند که کسی را که مترجم «منشور جهانی حقوق بشر» بود(محمدجعفر پوینده) و نویسنده ای که کتاب«تمرین مدارا» را نوشته بود(محمد مختاری) را نیز دریدند و ازقطار بیرون انداختند!
این که این قطار حتی برای مراجع تقلید برجسته ی شیعه(مرحوم آیت الله العظمی منتظری و نیز آیت الله العظمی صانعی) و دین پژوهان برجسته ای چون محسن کدیور و عبدالکریم سروش نیز جا ندارد جای شرم دارد اما مسافران رسمی امروزی این قطار چنان دچار «خودشیفتگی بدخیم» و «خودفریبی عمیق»اند که به سکونت در چنین قطاری افتخارمی کنند.قطاری که همچون قطار هسته ای احمدی نژاد «نه ترمز دارد و نه دنده عقب!».
لنین در جایی می نویسد:«انقلاب ها پیروز می شوند نه به این دلیل که قدرت آنها بر قدرت حکومت ها می چربد بلکه به این دلیل که حکومت ها در مقابل انقلاب ها دچار چنان افراطی می شوند که خود،به سوی نابودی پیش می روند»    
هفته ی پیش که دیدم در امام زاده صالح تجریش تصویر بزرگ علی خامنه ای را روی قبله نصب کرده اند و نمازگزاران روی به سوی اوبه رکوع و سجده می روند به یاد گفته ی لنین افتادم!
چه نسبتی است بین اسلامی که ادعای «جهان شمول»بودن و«فطری»بودن و «رحمة للعالمین» بودن دارد و قطاری که «دربست»در اختیار«علی و حوضش»،بی ترمز ودنده عقب به سوی «کوچه ی علی چپ» در حرکت است؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر